یکی شدن مایکی شدن ما، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره
مسافر کوچولوی ما مسافر کوچولوی ما ، تا این لحظه: 9 سال و 26 روز سن داره

کوچولومون

هفته 8

سلام عزیزک مامان خوبی گلم؟ این روزا دیگه انقد بهم نزدیک هستی که هروقت بخام حالت رو بپرسم دستم رو میزارم روی دلم و باکلی ذوق حالت رو میپرسم الاهی من فدات بشم  امروز  به امید خدا شما وارد هفته  میشی  و به سلامتی این روز که بگذره به حساب سونوگرافی شما  ماه از اومدنت تو دل مامانی میگذره  ان شاا.. که هم تو کوچولوی من وهم دوستای کوچولوی دیگه که تو دله خاله های مجازی هستن به سلامت این روزارو بگذرونید و بیاید بغل ماماناتون و خدا حاجت همه منتظرا رو خیلی زود بده این روزا اصلا حوصله وب و گوشی و اینترنت و... رو ندارم مامانی هرچند اشتهام زیاد شده اما الان 2 روزه حالت تهوع ام ب...
28 مرداد 1393

قلب کوچولو...

  "تو " همان لطف خدایی که داشتنت شامل حال من شده ... سلام عشقه دوم مامان  کوچولوی من چطوری ؟ عزیزمی دیروز صبح رفتم برای سونوی قلب شما گلکم سونوگرافی یکم شلوغ بود اما بدیش اینجابود که پذیرش خاب مونده بودن و منو شما و خیلی از مامانا زیاد منتظر موندیم همش زیر زبونم صلوات میفرستادم و سوره والعصر رو میخوندم تا استرسم کم بشه و بالاخره نوبت ما شد و دکتر دستگاه رو گذاشت تا شمارو ببینه و تند تند اصطلاحات خودشو میگفت و خانمه کناریش تایپ میکرد تا اینکه دیدم دکتر مکث کرد و مکثش طولانی شد ته دلم خالی شد وزیر لب  گفتم خدایا بچه ام سالم باشه  که دکتر گفت سن حاملگی6 هفته و 1 روز ...
22 مرداد 1393

سه شنبه...

سلام گلم کوچولوی مامان وبابا خوبی؟ این روزا مامانیت زیاد حالش خوب نیست و بعضی ساعات حالت تهوع دارم و گاهی هم اطراف شکمم درد میکنه یا معدم درد میگیره از امروزم کمرم خیلی درد میکنه ولی فقط از خدا میخام سلامت باشی گلم این دردا تموم میشه راستی قراره سه شنبه برم دکتر و از سلامتی قلبت مطمئن بشیم نفس مامان  فک نکنم خودم صدای قلبتو بشنوم ولی اشکال نداره مهم سلامتی تو هست گلم دوستت دارم
19 مرداد 1393

اولین دیدار با دکتر

سلام سلام به کوچولوم و دوستانم بعداز کلی زنگ زدن به دکترم بازم نتونستم زودتر از4شنبه وقت بگیرم و تصمیم گرفتم پیشه یه دکتردیگه که سرش خلوت تره برای ویزیت اول برم  ساعت6 عصربهم نوبت داد و منم با بابایت هماهنگ کردم وساعت 6 رسیدیم مطب دکتر ،یکم شلوغ بود ولی بیشتر از نیم ساعت معطل نشدم یه مریضی با نی نی تازه به دنیا اومدش اومده بود!!!یه پسرکوچولوی خوشگل وسالم بود وقتی میدیدمش همش تصور میکردم که چقد خوبه که تو همیشه همراه من میشی با اینکه سخته با بچه کوچیک اینطرف و اونطرف رفت اما من دیگه احساس تنهایی نمیکنم و لذت میبرم از باتو بودن نفسم وقتی رفتم داخل وزنم رو گرفت و62کیلو بودم ! فشارمم گرفت اما نگفت چنده  تاریخ زایم...
14 مرداد 1393

شرح این روزها...

سلام عزیزم خوبی کوچولوی من؟ نمیدونی از وقتی که اومدی احساس بزرگ شدن میکنم !!درسته که میگن دختر وقتی شوهر میکنه حس بزرگ شدن میادسراقش اما من اینطور نبودم و باباییتم اینطور نیست آخه جفتمون شیطون و شادیم امیدوارم به بابات بری چون خیلی بهتراز منه من زیادی شیطونم و این خوب نیست دیشب به بابایی گیر داده بودم که رمز پست قبلی که خبر اومدنه شماست رو وردارم  چونکه من آرزو داشتم از اون نوارا که سن شماره برای کوچولوم بزارم وکلی ذوق کنم و بابایت گفت چه کنم دیگه زن عجول داشتن این چیزارم داره دیگه بالاخره رازیش کردم  وبه یکی از آرزوهام رسیدم هنوز منو بابایت باورمون نشده که پیشه ما اومدی  هنوز آ...
13 مرداد 1393

خبــــــــــــــــــــرجدید...

 ســـــــــــلام  ســـــــــــلام   خبر خبــــــــــــردارم براتون بالاخره کلاغه برای ماهم خبر خوب آورده منم مامان شدم اینم مدارکش...   واما داستان ازچه قراره!؟ مثل هر ماه منتظره خانم قرمزی بودم اما نیومد منم چون دفعه قبل بدجوری خوردتو ذوقم و حسابی دلم شکست بعداز 2روز بی بی چک نزاشتم و خودمو زدم به فراموشی ... درد زیادی داخل سینه هام حس میکردم اما همه رو به حساب خانم قرمزی میزدم!!بعداز اینکه عید فطر خونه مادرشوهر و مامانم رفتیم و حسابی دورزدیم وعیدرو تبریک گفتیم فرداش که از خاب بیدار شدم یه نگاهه به ساعت کردم و بعد یادم اومد که الان...
8 مرداد 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کوچولومون می باشد